معنی شهری در رودبار گیلان

حل جدول

لغت نامه دهخدا

رودبار

رودبار. (پسوند) مزید مؤخر امکنه: اسفیدرودبار. اله رودبار. باب رودبار. ارفه رودبار. ارمک رودبار. پشت رودبار. نورودبار. چهارده رودبار. خوش رودبار. دوله رودبار. دیلم رودبار. رسوم رودبار. سوادرودبار.سیاه رودبار. شش رودبار. فیلده رودبار. کته رودبار. کچه رودبار. کردرودبار. کردشاه رودبار. کلارودبار. گته رودبار. لپه رودبار. لندرودبار. میدان رودبار باقلی پزان.

رودبار. (اِخ) موضعی است از مرو شاهجان. (از معجم البلدان).

رودبار. (اِخ) محله ای است به همدان. (از معجم البلدان).

رودبار. (اِخ) دیهی است از دیههای بغداد. (از معجم البلدان).

رودبار. (اِخ) نهری است شیرین و گوارا از چشمه ٔ رود ایج اصطهبانات که آن را چشمه ٔ رودبار نیز گویند. (فارسنامه ٔ ناصری).

رودبار. (اِخ) ناحیه ای است از بلخ. (از معجم البلدان).

رودبار. (اِ مرکب) جایی که در آن رودخانه ٔ بسیار جاری باشد. (برهان قاطع). جایی که رودهای بسیار دارد. (فرهنگ نظام) (از آنندراج). جایی که درآن نهرها و رودخانه های زیاد جاری باشد. (ناظم الاطباء). || رودخانه های بزرگ. (برهان قاطع). رودخانه ٔ بزرگ و نهر عظیم. (ناظم الاطباء):
بدو گفت مردی سوی رودبار
برود اندرون شد همی بی شنار.
ابوشکور.
پیاده همی شد ز بهر شکار
خشنسار دید اندر آن رودبار.
فردوسی.
از آن سوکواران پرهیزگار
بیامد یکی تا لب رودبار.
فردوسی.
ابر بینی فوج فوج اندرهوا در تاختن
آب بینی موج موج اندر میان رودبار.
منوچهری.
فروماند آنجا دلش شرمسار
که گردد برهنه در آن رودبار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
ز بس رودخیزان لب رودبار
نشانده ز رخسار گیتی غبار.
نظامی.
شب و روز بر طرف آن رودبار
دواسبه همی راند، بر کوه و غار.
نظامی.
از این سیلگاهم چنان ده گذار
که پل نشکند بر من از رودبار.
نظامی.
یکی دیدم از عرصه ٔ رودبار
که پیش آمدم بر پلنگی سوار.
سعدی (بوستان).
|| لب آب. (شرفنامه ٔ منیری). ساحل رودخانه. کنار رود:
سپه بود سرتاسر رودبار
بیاورد کشتی و زورق هزار.
فردوسی.
برفتند هر پنج تا رودبار
ز هر بوی و رنگی چو خرم بهار.
فردوسی.
|| جدولهای آب. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء).

رودبار. (اِخ) موضعی است در دروازه ٔ طابران در طوس. (از معجم البلدان).

رودبار. (اِخ) شهری است بین گیلان و قزوین. (برهان قاطع). بلوکی است بین منجیل و گیلان. (ناظم الاطباء). قصبه ای است از بلاد دیلم. (از معجم البلدان). در جغرافیای سیاسی کیهان آمده: رودبار در مغرب سفیدرود و در جنوب موازی واقع شده و برای تمیز دادن آن از رودبار قزوین آن را رودبارزیتون میگویند. در این دره قرای متعددی است که در بالای تپه های سبز و خرم بنا شده و ارتفاع هریک از 120 تا 360 متر است. مرکز آن رستم آباد در 26هزارگزی منجیل در وسط جنگل زیتونی واقع شده است و درختهای زیتون این ناحیه به ارتفاع ده تا دوازده متر و محیط تنه های آنها اغلب 120 سانتیمتر است -انتهی. نام یکی از بخشهای پنجگانه ٔ شهرستان رشت است و در قسمت جنوبی آن واقع، و منطقه ای است کوهستانی و هوای آن به پستی و بلندی متغیر است. قسمتهای کنار رودخانه ٔ سفیدرود و سیاه رود معتدل، و قسمتهای مرتفع مانند بلوک پیرکوه، خورکام و عمارلو سردسیر سالم است. رودخانه ٔ قزل اوزن که در نزدیکی پل منجیل با رودخانه ٔ شاهرود یکی میگردد و پس از عبور از پل منجیل سفیدرود نامیده میشود تقریباً در وسط این بخش جریان دارد. راه شوسه ٔ رشت به تهران همه جا در موازات رودخانه احداث شده است. بخش رودبار از چهار دهستان بنام حومه و رستم آباد و رحمت آباد و عمارلو تشکیل میگردد. دهستان حومه و دهستان رستم آباد در باختر، و دهستانهای رحمت آباد و عمارلو در خاورسفیدرود واقع هستند. مرکز بخش، قصبه ٔ رودبار در 77هزارگزی جنوب رشت قرار دارد و از سه محله و یا در حقیقت از هشت آبادی بنام نوجو، کامبرالیزه (بالامحله) خلسرو، گزن سرخن (میان محله)، دوگاهه، لاکه، تکلیم و دارستان (پایین محله) تشکیل شده است و هر یک از دیگری تقریباً یکهزار گز فاصله دارد و در دامنه ٔ ارتفاعات و کنار سفیدرود در مسیر راه شوسه واقع هستند. جمع مغازه و دکانهای سه محل رودبار در حدود 300 باب است، و ادارات بخشداری، شهرداری، کلانتری، بهداری، دارایی، دادگاه، پست و تلگراف و تلفن، دسته ٔ ژاندارمری، ثبت اسناد، اداره ٔ بانک کشاورزی و دفتر اسناد رسمی دارد. بنای سلطنتی از بناهای قابل ملاحظه است و در حال حاضر اداره ٔ بخشداری و شهرداری است. بنای بیمارستان رودباربین رودخانه و راه شوسه مقابل پمپ بنزین واقع است. بخش رودبار از 155 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمع نفوس آن درحدود 60هزار تن است. محصول عمده ٔ بخش برنج از دهستان رحمت آباد و غلات از سایر دهستانها و زیتون از دهستان حومه است و روغن زیتون یکی از صادرات عمده ٔ این بخش است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

رودبار. (اِخ) ابوموسی اصفهانی گوید: ناحیه ای است از طسوج اصفهان و آن مشتمل بر دیههای بسیار است و جماعتی از اهل علم در آنجا سکنی دارند. (از معجم البلدان).

رودبار. (اِخ) از نواحی اطراف تهران و دارای چشمه سارهای متعدد است و بهمین جهت موسوم به رودبار شده است. مرکز آن قریه ٔ پشم، و دارای سه دره است: دره ٔ پشم که در آن قرای آب نیک و لالان و زایکان واقع هستند و دره ٔ میگون که قرای آن در بندسر و شمشک و میگون و دره ٔ آهار که قریه ٔ آن آهار و اوشان است. ازاتصال این شعب جاجرود بوجود آمده و از دره ٔ باریکی گذشته در قریه ٔ لشکرک وارد لواسان کوچک می شود و قریه ٔ لشکرک چون آخرین نقطه ٔ رودبار و عرض دره در شمال غربی آن از همه جا کمتر است در آنجا میتوان سدی در مقابل آب بسته از آن استفاده کرد، قرای رودبار اغلب مناظر طبیعی دارد و برای بعمل آوردن درخت مناسب است و مراتع متعدد مانند گاوچر و غیره دارد ولی مهمترین منابع ثروتی آنها معادن زغال سنگ و آهن است که در اطراف شمشک و لانون و روته و کاجره واقع است و در شمشک برای استفاده و استخراج زغال بطرز جدید دالانی حفر شده است که از طبقات زغال عبور میکند و در آهار معادن سنگ گچ فراوان وجود دارد. (از جغرافیای سیاسی کیهان).

رودبار. (اِخ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش رامیان از شهرستان گرگان واقع در 40هزارگزی جنوب شرقی رامیان و دوهزارگزی غرب راه شوسه ٔ گرگان به شاهرود. منطقه ٔ کوهستانی است و هوایی سرد دارد. سکنه ٔ آن 1000تن است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصولش غلات و برنج و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است.بافتن پارچه های ابریشمی و کرباس و شال از صنایع دستی زنان این ده است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رودبار یا چمن قشلاق از دیههای کوهسار است. (ترجمه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 172).

رودبار. (اِخ) ناحیه ای است از شمال قزوین. حمداﷲ مستوفی در نزههالقلوب آرد: رودبار ولایت است که شاهرود بر میانش میگذرد و بدان بازمیخوانند و در شمالی قزوین بشش فرسنگی افتاده است، در آنجا قریب به پنجاه قلعه ٔ حصین مستحکم است و بهترین آن قلاع الموت و میمون دز و لنبسر، بوده و معتبرترین همه قلعه ٔ الموت که دارالملک اسمعیلیان ایران زمین بود و صدوهفتادویک سال مقر دولت ایشان بود و آن قلعه از اقلیم چهارم است. طولش از جزایر خالدات 85 درجه و 37 دقیقه و عرض از خط استوا 36 درجه و 21 دقیقه. الداعی الی الحق حسن بن زید الباقری در سنه ٔ ست واربعین ومأتین ساخت و در سنه ٔ ثلاث وثمانین واربعمائه حسن صباح برآن مستولی شد و بدعوت بواطنه مشغول شد و آن قلعه را در اول اله اموت گفته اند یعنی آشیانه ٔ عقاب که بچگان را بروی آموزش کردی بمرور الموت شد و حروف الموت بعدد جمل چندِ سال صعود حسن صباح است بر آن قلعه. و این از نوادر حالاتست. در سنه ٔ اربعوخمسین وستمایه بفرمان هولاکوخان آن قلعه را خراب کردند. و ولایت رودبار اگرچه اکثرش گرمسیر است اما سردسیرش نیز چنان نزدیک است که در دو موضع آواز هم توان شنید و در یکجا جو بدروند و دردیگری هنگام زرع جو باشد و حاصل نیکو باشد و غله و پنبه و انگور و میوه و بسیار نیکو بود و از میوه هاش سیب کم بکار آید و امرود کم از اصفهان نبود و نانش نیکو باشد و مردم آنجا مذهب بواطنه داشته اند و جمعی را که مراغیان خوانند بمزدکی نسبت کنند. اما اهل رودبار تمامت خود را مسلمان شمارند و اکنون پاره پاره براه دین می آیند. حقوق دیوانیش هشتهزار دینار است. (نزهه القلوب چ لیدن صص 62-61). در جغرافیای سیاسی کیهان (ص 372) آمده: رودبار در شمال قزوین و در اطراف دره ٔ شاهرود در ناحیه ٔ کوهستانی واقع شده است و هوای آن رطوبی و دارای ییلاق و قشلاق است بقسمی که در گرمسیر آن برنج بعمل می آید و در سردسیر آن گندم بعمل نمیآید. بلوک رودبار مهمتر از الموت و حاصلخیزتر و محصول مهم آن غلات و برنج گرده است و اراضی آن از شاهرود و شعب آن مشروب می شود. دربعضی از کوههای آن درختهایی دیده می شود و گله داری آن بی اهمیت نیست و محصول گله ها بمصرف اهالی میرسد -انتهی.


رودبار زیتون

رودبار زیتون. [رِ زَ] (اِخ) رجوع به رودبار (شهری بین گیلان و قزوین) شود.

معادل ابجد

شهری در رودبار گیلان

1243

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری